دل نوشته های دکتر علی شریعتی
هرچه را خدا ساخته است،همه شیشه های نازک بی رنگند از ورای آنها همواره او را میبینم او هیچگاه غایب نیست.
آدم ها و شکم چرانها تخم مرغ را لقمه ای لذیذ برای خوردن میدانند اما مرغ آن را پرنده ای میبیند که در قفس استخوانش اسیر است.
منتظر نمان که پرنده ای بیاید و پروازت دهد،در پرنده شدن خویش بکوش.
رسالت انسان،خدایی کردن یک موجود خاکی در طبیعت است.
بزرگترین رنج،این است که آدم باشد بی این که بداند برای چه هست؟
یکی به آنچه نمی داند و نمیشناسد مومن است ودیگری به آنچه نمیداند و نمیفهمد کافر،و هر دو در آنچه باور دارند و یا ندارند همسطح.
خدا آدمهای ذلیل و طماع و ترسو و چاپلوس را درست ندارد.خدا دوست دار آشناست.عارف عاشق میخواهد نه مشتری بهشت.
مگر راه بهشت دشوارتر و مخوف تر از راه دوزخ است؟چگونه ممکن است؟
حتی خداوند نیز دوست دارد که بشناسندش.
و خدا دریاها را از اشکهایی که در تنهاییش ریخته بود پر کرد.
بعد از خدا،بی درنگ،بی تامل،بلافاصله انسان است.بلافاصله!
+ نوشته شده در شنبه هجدهم شهریور ۱۳۹۱ ساعت 22:59 توسط بهاره
|