اگر تو باز نگردی قناریان قفس،قاریان غمگین را

که آب خواهد داد؟

که دانه خواهد داد؟

اگر تو باز نگردی

بهار رفته،

-در این دشت برنمیگردد

به روی شاخه گل،غنچه ای نمیخندد

و آن درخت خزان دیده تور سبزش را

به سر نمی بندد

اگر تو باز نگردی

کبوتران محبت را

شهاب ثاقب دستان مرگ خواهد زد

شکوفه های درختان باغ حیران را

تگرگ خواهد زد

تگر تو باز نگردی

به طفل ساده ی خواهر که نام خوب تو را

ز نام مادر خود بیشتر صدا زده است

چگونه با چه زبانی به او توانم گفت

 که بر نمیگردی

و او که روی تو هرگز ندیده در عمرش

دگر برای همیشه تو را نخواهد دید

و نام خوب تو  در ذهن کودکی معصوم

تصوریست همیشه،

-همیشه بی تصویر

-همیشه بی تعبیر

اگر تو باز نگردی

نهالهای جوان اسیر گلدان را

کدام دست نوازشگر آب خواهد داد

چه کس به جای تو آن پرده های توری را

به پشت پنجره ها پیچ و تاب خواهد داد

 

اگر تو باز نگردی

امید آمدنت را به گور خواهم برد

و کس نمیداند

که در فراق تو دیگر

چگونه خواهم زیست

چگونه خواهم مرد